کیو اف دبلیو اف کیو قبول داشت ماه پیر است، پر از چاله و چوله است و زهوارش در رفته است. عریان در آسمانها میغلتد و مانند استخوانی سق زده، گوشت خود را میساید و از دست میدهد. این اولین باری نیست که چنین حادثهای روی داده است. ماههایی را به یاد دارم که حتی از این هم پیرتر و خرد و خمیرتر بودند. از این ماهها زیاد دیدهام، دیدهام که متولد شدهاند، آسمان را درنوردیدهاند و از بین رفتهاند. یکی را بارش شهابهای ثاقب سوراخ سوراخ کرده، دیگری از صدقهی سر آن همه دهانههایش منفجر شده، و اما دیگری آن قدر قطرههای عرق زرد فام بیرون داد که بلافاصله بخار شد، بعد ابرهای متمایل به سبز آن را پوشاندند و به شکل پوستهی اسفنجی خشکیدهای مستحیل شد.
نمیشود به سادگی توضیح داد وقتی ماهی میمیرد روی زمین چه اتفاقی رخ میدهد. سعی میکنم با رجوع به آخرین نمونهای که به یاد دارم آن را توضیح دهم. زمین پس از طی یک دوره تکامل تدریجی دراز مدت، کمابیش به جایی رسید که ما اکنون هستیم؛ به عبارت دیگر به مرحلهای وارد شده بود که اتومبیلها سریعتر از کف کفشها فرسوده میشدند. موجوداتی که به زحمت ساختهی دست انسانها بودند، و اشیاء خرید و فروش شده، و شهرها، قارهها را با رنگ تابناکی پوشاندند. این شهرها تقریبا در جایی رشد کردند که اکنون شهرهای ما قرار دارند، هر چند که شکل کشورها متفاوت بود. حتی نیویورکی وجود داشت که از جهاتی شبیه به نیویورکی بود که همهی شما آن را میشناسید، البته بسیار نوتر یا نسبتا لبریزتر از محصولات نو و مسواکهای نو بود، نیویورکی با جزیرهی مانهاتان خود، که انبوه آسمانخراشهایش براق مثل موهای نایلونی مسواکی کاملا نو، چگالیاش را افزوده بودند.
در این دنیایی که تمام اشیاء را به محض کوچکترین نشانی از خرابی یا فرسودگی، با اولین لکه یا تو رفتگی، دور میانداختند، و به سرعت یک جانشین نو و کامل جایگزین میشد، تنها یک ساز مخالف وجود داشت، یک سایه: ماه. ماه عریان، پوسیده و کهنه در آسمان سرگردان بود. برای جهانی که این پایین بود، بیگانهتر و بیگانهتر میشد. بقایایی از نوعی موجود که دیگر قدیمی و منسوخ شده بود.
اصطلاحات قدیمی مثل بدر، هلال و آخرین تربیع ماه هنوز استفاده میشد، اما اینها فقط استعاره بودند. چطور میتوانستیم شکلی را ”بدر“ بنامیم، وقتی همهاش شکاف و حفره بود و همیشه انگار میخواست خرد شود و به شکل باران قلوهسنگ بر سرمان بریزد؟ بگذریم که ماهی نقصان یافته بود! به اندازهی یک تکه پنیر گاز زده کوچک شد و همیشه پیش از آن که انتظارش را داشتیم ناپدید میشد. در آغاز هر ماه، همهمان در این فکر بودیم که اصلا ماه دوباره ظاهر میشود (یعنی ما انتظار داشتیم ماه به همین سادگی ناپدید شود؟)، و هنگامی که دوباره ظاهر میشد، بیشتر و بیشتر شبیه به شانهای بود که دندانههایش شکسته است و ما با انزجار نگاهمان را از آن بر میداشتیم.
برچسب : نویسنده : monlystorya بازدید : 185